الهه ی الهام
انجمن ادبی
"ندانستم،نشناختم" من که از هفت فرسخی مو را از مو تشخیص میدادم چه چیزی جلوی چشمم را گرفت مه را تشخیص ندادم بر زلف مشکیم حسد ورزیدند چرا بر زلفم تار موئی سپید پیدا شد و من ندانستم در سرم دنیای اندیشه، در دلم دنیای ناله، بی جیز و بی نوا در تمام عمر نوکر است دارا پادشاه دنیاست. آه،از این نزاع بر سر شکم، آه،از این دنیای طمع، جهت و قبله را گم کردم سمت و سو را ندانستم پرسش های بی پاسخ قصد جانم کردند از چه روی ما را تقسیم کردند؟ ما را چرا گروداندند به اسلام و صلیب پرستی؟ آرزوها پشته پشته اندیشه ها دسته دسته هزار و یک شب اندیشه و مکتب را مطالعه کردم به ذات دین پی نبردم مسافرم، ره عمر می پیمایم از پنجاه به سوی صد آفتاب برآمده از پشت کوهم که به سوی دشت افول می کنم به سوی تو امدیم تو به سوی ما نیامدی دنیا! خویشتن را شناختم تو را آن طور که باید نشناختم شاعر : زلیم خان یعقوب دیلمانج: زین العابدین چمانی نظرات شما عزیزان:
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|